Monday, October 25, 2004

Come on سس


امشب آريا داشت شام ميخورد. البته عليرضا داشت بهش شام ميداد. جديدا آقا غذاش رو با سس گوجه ميخوره. ظرف سس رو آورده بود و داشت ميريخت که نمی اومد
هر چی شيشه سس رو کج کرد نيومد . در نتيجه شيشه سس رو تکون می داد و می گفت :ا
"Come onسس بيا ، سس
.کلی خنديديم

خيلی برامون جالب بود که کلمه انگليسی بکار ميبرد چون ما هيچ وقت باهاش انگليسی حرف نزديم

Thursday, October 21, 2004

روز يکشنبه

امروز صبح که آريا پا شد بردمش حموم. تو وان نشست و موهاش رو کوتاه کردم اونهم مدل قارچی و بعدش بردمش حموم. پسرم کلی خوش تیپ شده

امروز بعد از يه ده روزی هوا آفتابی است. خلاصه خيلی حيلی حيف بود که آريا جونم نره بيرون و تو اين هوا بازی نکنه. الان بابايی و آريا جون رفتند تو اين پارک جلو خونه تا تاب تاب عباسی و سرسره بازی کنه. از اينجا ميبينمش که گلم داره تاب تاب عباسی ميکنه

حدود دو ماهی ميشه که آريا شبها پا ميشه با گريه و تو تختش می ايسته تا يکيمون بريم بياريمش کنار خودمون بخوابه - از وقتی که سرما خورد و سرفه می کرد اين عادت بد رو پيدا کرده - خلاصه ديشب پا شد و شروع کرد به گريه، من هم رفتم پيشش و گفتم بيرون تخت نه و تو همون تختت بخواب خرسش رو هم بهش دادم که بغلش کن و بخواب . الهی فداش بشم خرسش رو بغل کرد و خوابيد. الان هم که بعدازظهره بردمش تو تختش و خرسش رو دادم بهش و من هم رو زمين دراز کشيدم که ديدم خوابش برد در حالی که خرسش تو بغلشه

Monday, October 11, 2004

کبوتر ها و اردکها

Thanksgiving جمعه گذشته پارتی
داشتيم که هر کسی يه غذايی آورده بود و خيلی خوش گذشت. من هم کوکو سيب زمينی بردم که خيلی چسبيد. بخاطر همين هم زودتر تعطيل شديم (ساعت ۱)و از. اونجايی که ساعت ۳ وقت دکتر متخصص اطفال داشتيم بخاطر همين هم بايد يه جوری اين وقت رو بايد پر ميکردم

Public Gardan روبروی مطب دکتر يه پارکی به اسم
بود که با آريا رفتم. پارک خيلی زيبايی بود. اردک و کبوتر و مرغ دريايی داشت. با آريا تصميم گرفتيم که بهشون غذا بديم اول يه خورده از کيک آريا بهشون داديم بعد آريا رفت دنبالشون که بگيردشون. يه جا يه کبوتر رفت رو نيمکت کنار يه خانم که اصلا حواسش نبود نشست. آريا به کبوتر ميگفت :‌ «کبوتر اونجا نشين خانم نشسته» کبوتر نرو آريا بگيره» بعد با هم نشستيم از بيسکويتهای خودش به پرنده ها داديم

.خيلی به آريا خوش گذشت و کلی هم دويد. بعد از اين تصميم دارم که هفته ای دو سه بار اونجا ببرمش که بازی کنه

Sunday, October 03, 2004

Day Care شروع


با سلام مجدد

عزيز مامان ببخش که تو نوشتن تنبلم. خودم قبول دارم که تنبل هستم ولی گل مامان، تو هم مجالی برای نوشتن برام نميذاری، ميذاری؟

گل من الان يه ماهه که داره ميره
Day Care
و کاملا با محيط سازگار شده، تا حدی که وقتی ميخوام از پيشش برم باهام بای بای ميکنه و بوس ميفرسته

خيلی برام جالبه بچه ای که اينقدر بهم چسبيده بود و حتی يه لحظه نمی شد تنهاش گذاشت حالا اينقدر مستقل شده، خيلی احساس قشنگيه،‌ بايد مادر باشی تا بفهمی من چی ميگم
تو
Day Care
شعر
Twinkle Twinkle
رو ياد گرفته و خيلی واضح ميخونه.

کلی هم نقاشی و کاردستی درست کرده که حتما تو اولين فرصت اسکن می کنم و ميذارم اينجا