Sunday, December 12, 2004

مو یا ماه؟

امروز بعدازظهر آريا رو بردم حموم، رو صندليش نشست و مثل بجه های خوب موهاش رو مرتب کردم. يه دفعه ديدم ميگه مامان! مامان! ماه(در حالی که داشت اشاره به موها ميکرد) ديدم تو وان يه رشته از موهاش هلالی شکل مثل ماه شده

Thursday, December 09, 2004

خراش - ماه

امروز با آريا رفتيم فروشگاه که واسه آريا يه لباس گرم که بعنوان زيرپوش بپوشه بخرم. تو همين اثنا که من داشتم دنبال سايز موردنظر ميگشتم يه دفعه ديدم صدای آريا بلند شد. دويد به سمتم و ديدم که صورتش خراش برداشته حالا نگو لابلای لباسها دويده که يه دفعه صورتش به يکی از اين ميله ها که لباسها بهش آويزونه خورده بود. بميرم براش کلی گريه کرد
آريا جون الان ديگه اين رنگها رو ميشناسه:آبی،قرمز،سبز،زرد،سفيد،سياه،قهوه ای

امروز داشتيم ميرفتيم سر راه يه دفعه هلال ماه رو ديد
آريا:مامان ماه!! ماه
مامان: آره جونم ماهه
آريا: ماه قهوه ايه؟
مامان: نه مامان جونم سفيده
آريا:مامان ماه سفيده؟؟؟؟؟؟؟
مامان: آره گلم
تو اتوبوس نشستيم چندين بار سراغ ماه رو گرفت

حشره

مامان : آريا جون بريم تو تختت بگيری بخوابی
(آريا : نه !!! رو زمين (در حالی که اشاره ميکنه
مامان : مامان جون بايد بری تو تختت بخوابی زمين سرده
بعد از کمی مکث
آريا : زمين حشره مياد؟
:( :مامان

حالا من يه بار برای اينکه بترسونمش گفته بودم زمين حشره است رو زمين نه و تو تخت بايد بخوابه. بعدا فکر کردم که کار اشتباهيه که از حشره بترسونمش در نتيجه نخواستم ديگه از حشره بگم ولی مثل اينکه همون يه بار اثر منفی اش رو روش گذاشت

Monday, December 06, 2004

رقص آريا

يه چيز با مزه بگم. امروز که رفتم آريا رو از
DayCare
بيارم ديدم آريا کنار ضبط ايستاده و دارم ميرقصه. مربی اش هم ميگه
!! Arya likes to dance
آريا خان هم خيلی با مزه داشت ميرقصيد کلی هم خوشحال بود و ميخنديد. در حاليکه بجه های ديگه همه خواب آلود بودند. آخه
nap time
اشون ساعت يک تا دوهست

حالا ديگه خيلی از اين شخصتهای کارتونی رو ميشناسه
Cailou , Barney , Poko , DragonTale , Arthur&DW
يکی از شخصيتهای دوست داشتنی اش هم شنگول و منگول هست. شبها که دلش نمی خواد بخوابه تا بهش ميگی بخواب برات داستان شنگول و منگول رو بگم کلی ذوق ميکنه و با خوشحالی ميره تو تختش و خرسش رو بغل ميکنه و منتظره که شنگول و منگول واسش تعريف کنيم

وای ببخشيد گلاب به روتون مُردم از دست اين يبوستش . با اينکه هله هوله اصلا بهش نميديم و تا ميشه مايعات و آب و شير و ميوه و سوپ ميخوره ولی هيچ فايده ای نداره. راستی ماست هم خيلی وقته که بهش نميديم. شايد زيادی داريم رعايت ميکنيم و بايد همه چی بخوره. نميدونم والله، ديگه حسابی گيچ شدم. تو رو خدا اگه راه حلی بلديد بگيد منتظرم.

Sunday, November 21, 2004

روز يکشنبه

امروز صبح که آريا پا شد بردمش حموم. تو وان نشست و موهاش رو کوتاه کردم اونهم مدل قارچی! و بعدش بردمش حموم. پسرم کلی خوش تیپ شده

امروز بعد از يه ده روزی هوا آفتابی است. خلاصه خيلی حيلی حيف بود که آريا جونم نره بيرون و تو اين هوا بازی نکنه. الان بابايی و آريا جون رفتند تو اين پارک جلو خونه تا تاب تاب عباسی و سرسره بازی کنه. از اينجا ميبينمش که گلم داره تاب تاب عباسی ميکنه

حدود دو ماهی ميشه که آريا شبها پا ميشه با گريه و تو تختش می ايسته تا يکيمون بريم بياريمش کنار خودمون بخوابه - از وقتی که سرما خورد و سرفه می کرد اين عادت بد رو پيدا کرده - خلاصه ديشب پا شد و شروع کرد به گريه، من هم رفتم پيشش و گفتم بيرون تخت نه و تو همون تختت بخواب خرسش رو هم بهش دادم که بغلش کن و بخواب . الهی فداش بشم خرسش رو بغل کرد و خوابيد. الان هم که بعدازظهره بردمش تو تختش و خرسش رو دادم بهش و من هم رو زمين دراز کشيدم که ديدم خوابش برد در حالی که خرسش تو بغلشه

Saturday, November 20, 2004

Family Fun مال گردی و

1.
امروز با آريا می رفتيم مال گردی که يه توقف کوتاه تو کتابخونه داشتيم . ديدم انگاری يه برنامه خاصی واسه بچه ها دارند .... بعله
Family Fun
که شامل
و کتابخونی می شد. به آريا که خيلی خوش گذشت Craft و Puzzle و Puppet Show
2.
بعدش هم رفتيم فروشگاه نزديک خونه
(Penhorn Mall)
که اونجا هم کلی سرسره بازی و ماشين سواری و موتورسواری و فيل سواری و هليکوپترسواری کرد که ديگه ساعت سه پنچر بود خيلی راحت تو چرخ خوابش برد تا پنج. هر کی نيگاش ميکرد خندش ميگرفت که اينقدر راحت خوابيده

Hi جديداُ وقتی سوار اتوبوس ميشيم با صدای بلند ميگه
و وقتی مبخواد پياده بشه ميگه
Thank you, Bye
. خلاصه خيلی خوردنی شده

بعداز ظهرها که معمولا‌ با
Ferry
ميائيم خونه ارادت خاصی به کشمش پيدا کرده
اون اوايل که با
Ferry
ميومديم چون هوا سرد بود و نميخواستم که بريم بالا بشينيم با کشمش گولش می زدم که آريا بيا بريم کشمش بخوريم که می اومد و ديگه گير نمی داد که بريم بالا بشينيم. حالا ديگه حتما من بايد کشمش همرام باشه و ايشون هر روز يه بسته ازش رو نوش جون بفرمايند

الهی فدات بشم گلم

Tuesday, November 16, 2004

شعر خوانی


:حدود يه ماهی ميشه که گل من شعر ميخونه شعرهايی که بلده اينها هستند

.يه توپ دارم قلقليه-
.Twinkle Twinkle-
.لی لی حوضک-
.دو دو مشک دو کره ماست -
.يک دو سه ..... تا ده-
.one two three ... ten-
.ABC Song-

Monday, October 25, 2004

Come on سس


امشب آريا داشت شام ميخورد. البته عليرضا داشت بهش شام ميداد. جديدا آقا غذاش رو با سس گوجه ميخوره. ظرف سس رو آورده بود و داشت ميريخت که نمی اومد
هر چی شيشه سس رو کج کرد نيومد . در نتيجه شيشه سس رو تکون می داد و می گفت :ا
"Come onسس بيا ، سس
.کلی خنديديم

خيلی برامون جالب بود که کلمه انگليسی بکار ميبرد چون ما هيچ وقت باهاش انگليسی حرف نزديم

Thursday, October 21, 2004

روز يکشنبه

امروز صبح که آريا پا شد بردمش حموم. تو وان نشست و موهاش رو کوتاه کردم اونهم مدل قارچی و بعدش بردمش حموم. پسرم کلی خوش تیپ شده

امروز بعد از يه ده روزی هوا آفتابی است. خلاصه خيلی حيلی حيف بود که آريا جونم نره بيرون و تو اين هوا بازی نکنه. الان بابايی و آريا جون رفتند تو اين پارک جلو خونه تا تاب تاب عباسی و سرسره بازی کنه. از اينجا ميبينمش که گلم داره تاب تاب عباسی ميکنه

حدود دو ماهی ميشه که آريا شبها پا ميشه با گريه و تو تختش می ايسته تا يکيمون بريم بياريمش کنار خودمون بخوابه - از وقتی که سرما خورد و سرفه می کرد اين عادت بد رو پيدا کرده - خلاصه ديشب پا شد و شروع کرد به گريه، من هم رفتم پيشش و گفتم بيرون تخت نه و تو همون تختت بخواب خرسش رو هم بهش دادم که بغلش کن و بخواب . الهی فداش بشم خرسش رو بغل کرد و خوابيد. الان هم که بعدازظهره بردمش تو تختش و خرسش رو دادم بهش و من هم رو زمين دراز کشيدم که ديدم خوابش برد در حالی که خرسش تو بغلشه

Monday, October 11, 2004

کبوتر ها و اردکها

Thanksgiving جمعه گذشته پارتی
داشتيم که هر کسی يه غذايی آورده بود و خيلی خوش گذشت. من هم کوکو سيب زمينی بردم که خيلی چسبيد. بخاطر همين هم زودتر تعطيل شديم (ساعت ۱)و از. اونجايی که ساعت ۳ وقت دکتر متخصص اطفال داشتيم بخاطر همين هم بايد يه جوری اين وقت رو بايد پر ميکردم

Public Gardan روبروی مطب دکتر يه پارکی به اسم
بود که با آريا رفتم. پارک خيلی زيبايی بود. اردک و کبوتر و مرغ دريايی داشت. با آريا تصميم گرفتيم که بهشون غذا بديم اول يه خورده از کيک آريا بهشون داديم بعد آريا رفت دنبالشون که بگيردشون. يه جا يه کبوتر رفت رو نيمکت کنار يه خانم که اصلا حواسش نبود نشست. آريا به کبوتر ميگفت :‌ «کبوتر اونجا نشين خانم نشسته» کبوتر نرو آريا بگيره» بعد با هم نشستيم از بيسکويتهای خودش به پرنده ها داديم

.خيلی به آريا خوش گذشت و کلی هم دويد. بعد از اين تصميم دارم که هفته ای دو سه بار اونجا ببرمش که بازی کنه

Sunday, October 03, 2004

Day Care شروع


با سلام مجدد

عزيز مامان ببخش که تو نوشتن تنبلم. خودم قبول دارم که تنبل هستم ولی گل مامان، تو هم مجالی برای نوشتن برام نميذاری، ميذاری؟

گل من الان يه ماهه که داره ميره
Day Care
و کاملا با محيط سازگار شده، تا حدی که وقتی ميخوام از پيشش برم باهام بای بای ميکنه و بوس ميفرسته

خيلی برام جالبه بچه ای که اينقدر بهم چسبيده بود و حتی يه لحظه نمی شد تنهاش گذاشت حالا اينقدر مستقل شده، خيلی احساس قشنگيه،‌ بايد مادر باشی تا بفهمی من چی ميگم
تو
Day Care
شعر
Twinkle Twinkle
رو ياد گرفته و خيلی واضح ميخونه.

کلی هم نقاشی و کاردستی درست کرده که حتما تو اولين فرصت اسکن می کنم و ميذارم اينجا

Monday, August 02, 2004

سلام

سلام؛
بالاخره من هم اومدم