Thursday, December 09, 2004

خراش - ماه

امروز با آريا رفتيم فروشگاه که واسه آريا يه لباس گرم که بعنوان زيرپوش بپوشه بخرم. تو همين اثنا که من داشتم دنبال سايز موردنظر ميگشتم يه دفعه ديدم صدای آريا بلند شد. دويد به سمتم و ديدم که صورتش خراش برداشته حالا نگو لابلای لباسها دويده که يه دفعه صورتش به يکی از اين ميله ها که لباسها بهش آويزونه خورده بود. بميرم براش کلی گريه کرد
آريا جون الان ديگه اين رنگها رو ميشناسه:آبی،قرمز،سبز،زرد،سفيد،سياه،قهوه ای

امروز داشتيم ميرفتيم سر راه يه دفعه هلال ماه رو ديد
آريا:مامان ماه!! ماه
مامان: آره جونم ماهه
آريا: ماه قهوه ايه؟
مامان: نه مامان جونم سفيده
آريا:مامان ماه سفيده؟؟؟؟؟؟؟
مامان: آره گلم
تو اتوبوس نشستيم چندين بار سراغ ماه رو گرفت

0 Comments:

Post a Comment

<< Home